الیوت داستان وحشتناکی را تعریف میکند که باعث ترسیدن بوگ میشود. بوگ از کمپ تابستانی بیرون میرود و میگوید تا زمانی که افسانهای که الیوت دربارهاش گفته از بین نرود، به کمپ باز نمیگردد. الیوت که مصمم است به بوگ کمک کند، با همکاری دیگر حیوانات جنگل کاری میکنند ترس او بریزد…